دوبــاره ای دل حــکایت کن
ز داغ بی دردی کــوفه
حــکایت غـربت مـردی
اسیر نـامردی کوفه
مـی آید صدایش ز دارالاماره
لبـش خشک و خـونین دلـش پـاره پـاره
مـیا کـوفه کـوفه وفـایی ندارد
شـده فـصل نـامردمـی ها دوبـاره
اینـان،حـرمت مهـمان ندارند
تــرسم،چـون مـن تنهایت بگـذارند
تـشنه، بـه تیغ و دشـنه سـپارند . . .
السلام علیک یا ارباب تشنه لب